بسم الله الرحمن الرحیم
.
کلماتِ قاسم که بر زبان اسماعیل جاری میشد، چشمان ِ مردم میبارید.
.
حاج قاسم!
تو که بودی؟!
اگر دستان تو خالی بود، ما چه داریم بگوییم؟
.
چطور زندگی کردی که شهادتت، اینگونه آشوب به جانمان انداخت؟ که جهان را به هم ریخت؟
.
از مظلومیت ِ علی گفتی… سفارش سیدعلی را کردی…
حاج قاسم!
تو همتی و من آوینی! نمی گذارم صدایت در وجودم گم شود، نمیگذارم یادم برود که گفتی هوای این عالم و حکیم ِ مظلوم را داشته باشیم…
.
ای دیده بان محبوب ما! مگر چه دیدی که نوشتی اگر جمهوری اسلامی نابود شود، فاتحه ی اسلام را باید خواند؟!
ای معشوقِ خدا! ای عاشقِ خدا…
به کجا رسیده بودی؟
چقدر صبورانه چهل سال این هجر را طاقت آوردی…
خمینی کبیر که بود که یکی از تربیت شدگان مکتبش تو هستی؟ خامنه ای ِ مظلوم کیست که یکی از مریدانش تویی؟…
.
حاج قاسم!
تو خون دادی و ما در آرامش بودیم و هستیم …
کدام نسبت خونی از این بالا تر؟
همین است که دلمان هنوز برایت تنگ است، برای آن چشمان خمار از عشق… چشمانی که نمیخوابید برای جهاد… چشمانی که سالها با تمام مشغله ها، اشک های نمازِ شبش رو به خشکی نرفته بود…
.
” آنکه شهید می شود، به آرزویش می رسد و آنکه شهید می دهد، آرزویش را تقدیم خدا میکند…”
چه زیبا گفت سردار سلامی…
.
باید شهیدانه زندگی کنیم تا شهید شویم…
آری!
راهی جز مبارزه نمانده است…
.
.
.
بیست و چهار بهمن 98
اربعینِ مجاهدِ عارفِ شهید…
.
.
آخرین نظرات