بسم الله الرحمن الرحیم
.
ما هم آمده بودیم…
ما آدم های معمولی، ما که هر ماه، قسط های وام های بانکی، کمرمان را میشکند.
ما که ضربان قلبمان با نوسانات قیمت گوشت و مرغ، بالا و پایین میشود.
ما که کف خیابان ها هستیم، سوار مترو میشویم و عصر های چهارشنبه، اوج شلوغی را تجربه میکنیم. با تحلیل های راننده های تاکسی های خطی، روزمرگی ها را سپری میکنیم و در رادیوی ون های سبز مسافرکش، دنبال اخبار میگردیم.
که گاهی ته مانده های کارت های بانکیمان را در یک کارت جمع میکنیم و با پولش فلافل میخوریم!
.
ما آمده بودیم!
ما که آخر هر ماه، ریال به ریالِ ته مانده ی جیبمان را جمع میکنیم تا ببینیم این ماه هم میشود به هر زوری شده، خرج و دخل را به هم رساند یا نه؟…
ما ک میدانیم فرقی ندارد در کدام دولت و زیر کدام آسمان نفس بکشیم، خدا رزاق است و بس!
.
ما که غصه ی بیکاری جوان هایمان بر دلمان سنگینی میکند. ما که عرق شرم مردهایمان را میبینیم، ما که می دانیم همه چیز در این وضع سخت شده است، ما مردمیم! همان مردم گلهمند.
.
ما، مردم ِ معمولی، حساب تمام مشکلاتمان را از انقلاب، از اصل نظام، جدا کرده ایم.
ما حساب بد اخلاقی ها و بد رفتاری های دیپلمات هایمان را، از رهبر انقلابیمان، جدا کرده ایم.
ما مردمِ معمولی که نه جیره خور ارگانی هستیم و نه پای سفره های لوکس وزرا و دخترانشان نشسته ایم!
.
ما که قد زندگی هایمان کمی از خانه ی ساده ی رهبرمان، بلند تر است.
.
ما آمده بودیم!
میدانیم راه خروج از مشکلات، اطاعت از رهبریست، میدانیم تمام معضلات بخاطر خروج از ریل انقلاب است!
.
آمده بودیم برای انقلابمان، تولد بگیریم.
آمده بودیم چهلمین روز شهادت سردارمان را به سوگ بنشینیم…
و در این بزم لبخند ها و اشک ها، به یاد حماسه ها، وجودمان پر از غرور شود…
برگردیم و این خون تازه ی در رگ هایمان دویده را حفظ کنیم، تا سال بعد و میعادی دوباره…
.
ما، مردم ِ معمولی هستیم!
انقلابی بوده ایم و میمانیم…
دشمن را میشناسیم و میشناسانیم،
گوشمان به دهان رهبرمان است…
و چشم امیدمان، به وعده ی الهی که : نجعلهم الائمه و نجعلهم الوارثین…
چشم دوخته ایم به طلوع خورشید، به ظهورِ یوسف زهرا (س)
.
.
بیست و دو ی بهمن 1398
حوالی ساعت 13:30
میدان آزادی
پایتخت
دمای زیر صفر!
نظر از: فاطمه سعادت [عضو]
واقعا لذت بردم
زیبا بود
احسنت
پاسخ از: کیـمـیاگـر [عضو]
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات