بسم الله الرحمن الرحیم
ثانیههای آخر را با اشک نگاه کردم، همه چیز را در پس پردهٔ نقرهای چشمانم میدیدم و به «میشل» فکر میکردم… به همهٔ نقشههایی که فقط میخواهد ما را در یک «راه طی شده» گم و گور کند. و جملات انتهایی میشل برایم ضربهٔ نهایی بود: «اگر از قانونهای خدا پیروی کنیم، شادی واقعی را میچشیم…»
کاش اینقدر از نوشتن دور نشده بودم! اینقدر دور نشده بودم که عاجز شده باشم از وصف حال و هوایم بعد از دیدن خط خطیهای دوربین و قلم «محسن آقائی»!
در این 1 ساعت و 36 دقیقه، ترسیدم، خندیدم، بهت زده شدم و گاهی اشک… مدام فکر میکردم به فجایعی که ممکن است همین روزها گریبان ما و کشور ما را هم بگیرد. کشوری که حالا خیلی دور شده از پاکیهای دههٔ 60، که حالا میدود دنبال آنچه که به زعم خود، «بهشت روی زمین» تلقیاش میکند.
مستند را دیدم و به «امل» بودن و «متحجر» بودن خودم افتخار کردم. مستند را دیدم و مطمئن شدم روزی، همهٔ آنهایی که قوانین خدا را دست و پاگیر میدانند، بعد از سالها دور زدن و چرخیدن به همین قید و بندها بر میگردند.
مستند را دیدم و بیشتر ایمان آوردم به دقت خدا، به اینکه اسلام از سوی خداست! به اینکه دین از سوی خداست! به اینکه چقدر خدا دقیق قوانینش را برایمان وضع کرده، به اینکه بشر چقدر خودش را بیچاره کرده با دور زدن خدا! به اینکه حالا انسان باید چند سال بدود تا بفهمد همان حرفهایی که قرنها پیش، رسولان الهی برایش آورده بودند، درستترین نقشهٔ راه زندگیاش بوده؟! فکر میکنم به اینکه اگر بشر، سر طغیان بر نمیداشت، اگر روی ریل خدا می راند، حالا کجا بود؟ حالا چقدر پیشرفت کرده بود؟ این همه انرژی برای درمان ویروس بشر ساز ِ HIV را میتوانست صرف چه خلقها و ابداعاتی بکند؟
نمیخواهم غیر مستقیم بنویسم، میخواهم گل درشت حرف بزنم! با واژههایی که بار معناییشان مشخص است… دلم میخواهد کاری کنم… کاری کنم برای پاکیهایی که از سر نا آگاهی و با سیاست گذاریهای غلط، از دست میرود… دلم میخواهد داد بکشم سر کسانی که میدانند انقلاب جنسی با چه شکستی مواجه شده اما هنوز میخواهند «لباسهای مردم ما را در ساحلی بکنند که سونامیاش از سر خیلیها عبور کرده»!
میدانم اشک کافی نیست، میدانم میدان، محتاج مبارز است! سر جنگ دارم، جنگی که باید دعای ظهور حجت خدا را چاشنیاش کنم، چاشنی که نه! اصلاً مگر بدون امید به بودن این خورشید پشت ابر، بین مردم، میتوان جنگید؟
کاش سر برسی آقای من… کاش پیدا شوی مولای من… شما چه میکشید از دیدن این همه آلودگی آقا جان؟ من که اندازهٔ ذرهای از خاک پای شما هم به آگاهی نرسیدهام، گاهی نزدیک میشود که قالب تهی کنم… اما شما چه میکشید که علم لدنی دارید و خدا آگاهتان ساخته است بر همه چیز؟
آقای من… مولا جان… کاش قدمی بردارم برایتان… کاش کاری بدهید دستم… کاش لایقم بدانید…
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه…
+ نا گفتهها بیشترند..
+ مستند «ایکسونامی» را ببینید(+)، بدهید هر کسی به دنبال آزادیهای غرب هست هم ببیند! بگذارید دستتان پر باشد از واقعیت افول تمدن غرب… بگذارید وقتی نوجوانها در مدرسه و اردوها بهتان پیله میکنند که «خانم! چرا خدا گفته نباید دوست پسر داشته باشیم؟ خانم! چرا ما مثل خارجیها نمیتوانیم هر جور دلمان میخواهد لباس بپوشیم؟ و خانم…» بتوانید جوابشان را بدهید «بالتی هی احسن» …
+ نمیگویم نقد ندارد، اما حسابش را بکنید که این مستند را برای کسانی ساختهاند که به هیچ صراطی مستقیم نیستند… حساب مخاطب را بکنید! مخاطبی که پای حرفهای پولی نژاد ها مینشیند. مخاطبی که پای ماهواره و اینستاگرام مینشیند و خیلی چیزها برایش آرزوست!
+ بعد از مدتها سلام و تشکر بابت احوال پرسیها و نظراتتان در مدتی که نبودم… و عذر تقصیر بابت عدم پاسخگویی به نظراتی که نیاز به پاسخ نداشتند. به حساب غرور نگذارید… بگذارید پای وقتی که کم است :) میخواهم بیشتر بخوانم و بیشتر بنویسم و بیشتر فعالیت کنم! اما نمیدانم چقدرش سهم اینجا و فضای مجازی میشود…
+التماس دعا
+ بعد از مدت هااااا مدت هاااا و مدتها قلم دست گرفتم… صدای قیژ و قوژش را ببخشید و با انتقادهای سازندهتان، روحم را شاد کنید :)
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات